yade dost

 


 

 

خدایا چرا فراموشم کردی؟ولي من بيادتم

خدایا چرا فراموشم کردی؟
من بنده بدیم ؟ میدونم ، اطاعتت نکردم ؟ میدونم ، ولی من بنده ام و تو خدایی پس چه
فرق من و چه
 فرق تو ؟ خدایا جنبه ام کمه ؟ میدونم ، ولی خسته شدم . ای خدا منو ببر من احمقم ،
بیشعورم ،
 ترسو و بزدلم جرات خودکشی ندارم . تو منو ببر ... بابا یه بار استثنا قائل شو و
منو ببر . داغونم توکه
 بهتر از بقیه میدونی . خرد شدم . خوردم کردن . با اون نگاه ها ، با اون حرفها ،
خدا بسه .. خدا باهات
 حرف دارم .. خدا بیا .. بیا و گوش کن .. یه بار فقط یه بار . بابا دیگه نمیخوام
ادامه بدم . از هرچی آدم
 نامرد و بیشرفه بدم میاد .. از آدمای آدم نما بدم میاد  .. کمکم کن ! چقدر بیام
بگم کمکم کن .. من
 دستامو بلند کردم چرا نمی گیریشون ؟ به دادم برس توکه دادرس همه ای منم یکی از
بقیه ، منم یکی
 از بنده های خر و زبون  نفهمت مگه کمن ؟ چرا باید مال من اینجوری بشه ؟ صلاحشو نه
میدونم و نه می فهمم فقط میدونم  که نمی تونم حلش کنم  نمی تونم .. به دادم برس
.....
میدونی خدا دلم گرفته میدونی که دیگه این تن زخم خورده من دیگه تحمل راه رفتن
ونداره
 
خدایا میدونم میدونی که چقدر دلم برات تنگ شده میدونم که میدونی چقدر دلم میخواد
بیام
 
پیشت میدونم...

خدایا چرا به من بال ندادی تا هروقت دلم گرفت بپرم بیام پیشت خدایا چرا حسرت یه بال
و تو
 
دلم گذاشتی چرا حسرت یه پرواز و تو دلم گذاشتی چرا....

خدا چرا من و توی این دنیای غریب تنها گذاشتی ؟ خدا چرا به من چشمی ندادی که
ببینمت؟
 
حالاکه تنهام نگم هیچ کسی و ندارم اینقدر از بی کسیم گله نکنم خدایا چرا نمیبینمت
چرا
 
احساس میکنم تو هم تنهام گذاشتی چرا حالا که همه رفتن خدا تو هم من و تنها گذاشتی
چرا...


خدا چرا صدام و نمی شنوی خدا مگه من بندت نیستم پس چرا جواب من و نمیدی ؟ مگه نگفتی
 
هرکی در خونه ات و بزن جوابش ومیدی مگه نگفتی هرکی گریه کنه هرکی با خلوص نیت بیاد
 
در خونه ات حاجتش و روا میکنی خدایا مگه من کم گریه کردم مگه من توبه نکردم مگه من
با
 
تمام وجودم در خونه ات نیومدم پس جواب من چی شد ؟؟

خدا مگه خودت نگفتی از رگ گردن به ما نزدیک تری پس چرا زخمای منو نمیبینی چرا
 
حرفای من و نمیشنوی چرا تو دستم ونمیگیری چرا حالا که خوردم زمین نمیتونم بلند شم
 
دستم و نمیگیری بلندم کنی مگه تو این نزدیکیا نیستی پس چرا نمیبینمت چرا احساست
نمیکنم چرا ...

خدا چرا بالم ندادی حالا که دوری خودم بیام کنارت چرا یه بال ندادی هروقت که خسته
شدیم
 
بیایم کنارت خدایا چرا بال ندادی اما آرزوی پروازو تو دلمون گذاشتی

خدا اگه تو فراموشم کردی اگه تو دیگه دوستم نداری اما بدون که خدا من تورو خیلی
دوست دارم خیلی...
 
خدایا چرا حس میکنم فراموشم کردی ؟
هر وقت میخوام مطلبی بنویسم وقتی ادیتورم میخواد باز بشه همیشه بهم یادآوری میکنه و
بهم میگه
لطفا کمی صبر کنید . هر وقت این جمله رو میبینم یکم آروم میشم و پیش خودم میگم خب
صبر میکنم ،
 آره صبر میکنم شاید همه چیز درست بشه . ولی نمیدونم چرا یا خودم نمیخوام یا اصلا
نمیشه  و نمیخواد که بشه .
وقتی میخواستم بنویسم و بنویسم و بنویسم قطرهای اشکم به جوهر روی کاغذ طراوتی تازه
میداد ولی
 کاغذم خودش و جمع میکرد . هیچ وقت نفهمیدم چرا ؟!
قلمم شده انگشتام ، کاغذم شده این صفحه کلید لعنتی ، نوشته هام دیگه نمیتونن اشکام و
ببینن .
 

خدایا من دقیقاً اینجام
تو دقیقاً کجایی؟
 میخوام یه شب حسابی مست کنم و رو به آسمون بشینم و گریه کنم
: دلم خیلی پره ، مغزم گنجایش نداره ، روحم خستست ، جسمم خستست ، ظرفیتم کم شده
 خدایا منم آدمم ، منم بنده خودتم ، خدایا تو من و آفریدی . چرا حس میکنم
فراموشم کردی ، خدایا
 خیلی دوست دارم خیلی دوست دارم . به خاطر همه چیز



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در شنبه 12 آذر 1390برچسب:,ساعت 18:2 توسط yasi| |


Power By: LoxBlog.Com