yade dost
امروز بی اختیار می خندیدم بی اختیار راه می رفتم بی اختیار می پریدم بی اختیار داد می زدم بی اختیار قهقه می زدم بی اختیار حرف می زدم ... الآن امشب در سکوت خلوت زورکی خودم ( درونم وغزم وقلبم جر و بحث می کنند و من هدفون در گوش ،به زور خودم را از دنیای آنها جدا کردم ) بی اختیار گریه می کنم چه نقابی اختیار کرده بودم من امروز !!!!! چه قدرتی داشتم من برای نگه داشتن اینهمه اشک امروز !!!!!!!!!!!!
نظرات شما عزیزان:
Power By:
LoxBlog.Com |